روزی مردی رو به حکیمی کرد و گفت
ای حکیم چرا همسرم یک گل رز را که یک روز زنده است
و روز دیگر میمیرد اینقدر دوست دارد
ولی من که هرروز برایش میمیرم وزنده میشم دوست ندارد ؟
حکیم لبخندی زد و
گفت : خیلی قشنگ بود با وایبر برام بفرستش . . .
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
تبلیغات شما
آمار سایت
درباره مـن
سلام به همه بروبچ باحال....اینجا فقط طنز میذاریم...گاهی وقتا هم مطالب مختلف....ولی بیشتر مطالب طنز....فازم طنز هس همیشه...عشقولانه هم تعطیل...کپی ازاده ..برو حالشو ببر---پــروفایلــم فعــاله---